تله ی زندگی اصطلاحی عامیانه و معادل اصطلاح تخصصی طرح واره است.

منظور از طرحواره باورهای عمیق است که در دوران کودکی درباره ی خود، دیگران و جهان اطراف در ذهن ما شکل می گیرد و ما به طور عادی متوجه اشتباه بودن آنها نیستیم و اینقدر قدرتمند هستند که در طول زندگی ما را به گونه ای هدایت می کنند که مدام تجارب تایید کننده آن ها داشته باشیم.

هر طرحواره دو جنبه دارد: جنبه شناختی یعنی فکری که به ما القا می شود و جنبه هیجانی یعنی احساسی که پیرو آن فکر در ما زنده می شود. این احساس ها در عمق ناحوشایند هستند هر چند ما گاهی برای فرار از آنها روکشی از احساسات خوشایند روی آنها می کشیم.

تله ی زندگی یا طرحواره در شخصیت ما چطور شکل گرفته است؟

شاید از این جهت به طرحواره، تله زندگی گفته می شود چون آن طی تجارب سالهای اول زندگی در ما شکل می گیرد و در ادامه مانع از این می شود که ما خودمان، دیگران و دنیای اطراف را به شکل واقعیش تجربه کنیم.

کودکی را تصور کنید که وقتی سه سالش بود برای حفظ کردن چشمش از مدادهایی که هر روز دوستش به سمتش پرتاب
می کند، تصمیم می گیرد یک عینک دودی روی چشمش بگذارد. این راه حل حس خوبی به او می دهد چون دیگر وقتی دوستش را می بیند نگران نمی شود ولی کم کم یادش می رود قرار بوده عینک را فقط وقتی خطر هجوم جسم تیز است بزند و عینک برای او دائمی می شود. عینکی که بودنش گاهی لذت بخش است و گاهی آزاردهنده ولی به هر حال او تا روزی که عینک را به چشم دارد همه چیز را متفاوت با واقعیتشان و متفاوت از دیگران می بیند. گاهی با خدمتکار می جنگد چون او میزش را در حد برق زدن تمییز نکرده است، گاهی از خدا گله می کند که چرا دیگر رنگ آبی آسمان شفاف نیست، گاهی مشت به آینه می زند چون تیرگی رنگ پوستش او را خسته کرده است و گاهی احساس رضایت می کند از اینکه مانند دیگران از نور خورشید فراری نیست، از اینکه بعضی چیزها را جذابتر می بیند، از اینکه مثل دیگران نگران اشیایی که ناگهانی به سمت چشم او می آیند نیست و … .

او احساس غرور می کند از اینکه می تواند به خورشید به راحتی زل بزند و احساس زشت رویی می کند وقتی با همه کرمهایی که به کار می بندد پوستش باب میلش نمی شود.


ویژگی های تله ی زندگی یا طرحواره در شخصیت چیست؟

طرح واره ها سه ویژگی دارند:

  1. قدیمی هستند و نقطه شروعشان را به یاد نمی آوریم و انگار همیشه با ما بوده اند.

او یادش نمی آید که اولین بار کی تصمیم گرفت عینک را به چشمش بگذارد.

اگر در دام تله ی زندگی یا طرح واره افتاده باشید ارمغان شما در دوران بزرگسالی باز آفرینی شرایط دوران کودکی است, همان شرایطی که برای شما آسیب زا و مشکل آفرین بوده است.

وقتی کودک بود نمی توانست با پسر همسایه بازی نکند چون مادر اجازه نمی داد او از خانه بیرون برود و با بچه های کوچه دوست شود. اما الان خودش می خواهد نه تنها پسر همسایه بلکه افراد دارای عادتهای مثل او را انتخاب کند چون وقتی با افرادی است که چیزی به سمتش پرتاب می کنند، لذت می برد او در کنار این افراد و در این شرایط محکم می ایستد و می گوید پرتاب کنید برای من مشکلی پیش نمی آید، این شرایط تکراری و آشناست، او می داند در کنار این افراد چطور باد رفتار کند، اینقدر این احساس قدرتمند بودن خوشایند است که با اینکه هر بار پسر همسایه برای همراهی او از او چیزی می گیرد اما او ترجیح می دهد این موضوع را نادیده بگیرد.

  1. طرح واره ها خود آسیب رسان هستند.

او با عینک از دیدن بسیاری زیبایی ها محروم است و بارها با خودش و دیگران دچار مشکل شده است چون تیرگی هایی که او می بیند برای دیگران ملموس نیست.

طرح واره ها خود آسیب رسان هستند. افراد مثل پروانه ای به دور شمع می گردند: دائما به سمت شرایطی جذب می شوند که به گذشته ی زندگیشان شباهت زیادی دارد. طرح واره ها می توانند به هویت, سلامت و ارتباط اجتماعی, شغل و حالت های خلقی صدمه بزنند. طرح واره تمام ابعاد زندگی را زیر سیطره ی نفوذ خود در می آورد.

 اینقدر با چنین افرادی نشست و برخاست کرده است که فکر می کند این عادت معمول اکثر آدم هاست که بی دلیل چیزی را به سمت او پرتاب کنند. او بازی پرتاب شی را دوست دارد چون وقتی در موقعیت قرار می گیرد شجاعانه
می ایستد او به تجربه فهمیده چیزی به چشم او نمی خورد و در یک سانتی چشم او به زمین می افتد اما از این دلهره تکرار شونده نیز خسته شده است، دلهره این که این فرد جدید نیز هر لحظه امکان دارد چیزی به سمت او پرتاب کند، دلهره اینکه اینبار قرار است لابلای حرف های شیرینشان چه چیز را از من تقاضا کنند و ….

  1. طرح واره ها برای بقای خودشان می جنگند. طرح واره برای بقای خودش سخت تلاش می کند. کششی قوی در فرد برای حفظ طرح واره وجود دارد. این حالت بخشی از میل انسان به هماهنگی و ثبات است. اگرچه طرح واره دردناک و مشکل آفرین است اما برای افراد عادی و معمولی شده است.

هر بار که تصمیم می گیرد عینک را بردارد، عینک در ذهنش به او یادآور می شود که بدون من اگر کسی چیز تیزی به سمتت پرتاب کند چشمانت را از دست می دهی و تا وقتی چنین افرادی در محیط اطرافت هستند، بهتر است من هم باشم.

رها کردن طرح واره ها مستلزم چشم پوشی از امنیتی است که در پناه این طرح واره ها به دست آورده ایم. بنابراین آنها علی رغم آسیبی که به ما می زنند در پناه آنها احساس امنیت می­کنیم.

او گاهی از بازخورد دیگران متوجه حضور عینک می شود اما در برداشتن آن دچار تردید می شود چون اولا با آن عجین شده و نبودن آن به نوعی وحشت به همراه دارد، و ثانیا نبودن آن یعنی تجربه کردن همه چیز به شکلی متفاوت یعنی پذیرش اینکه او نیز توان نگاه به خورشید را ندارد، یعنی او نیز آنقدر شجاع نیست که وقتی شی ای ناگهانی به سمت او بیاید سرش را ندزدد، یعنی ….

در دوران کودکی این طرح واره ها به عنوان راه های انطباقی در خانواده ی ناسازگار در نظر گرفته می شوند. مشکل زمانی شروع می شودکه با اینکه در حال حاضر آن راهکار فایده ی چندانی ندارند و راههای زیادی پیش رو داریم اما سفت و سخت به دنبال تداوم این طرح واره ها هستیم.

وقتی مادرش راضی نمی شد او به کوچه برود و دوست بهتری پیدا کند، و بالاجبار تنها دوست او پسر همسایه بود که هر بار هنگام بازی چیزی به سمت او پرتاب می کرد عاقلانه بود که هم با عینک از چشمش محافظت کند و هم از ادامه بازی با او لذت ببرد. وقتی هفت ساله شد دیگر مجبور نبود با پسر همسایه رابطه اش را ادامه دهد، او می توانست وقتی به مدرسه رفت شبکه دوستی جدیدی برای خودش ایجاد کند اما او این کار را نکرد چون ماندن در آپارتمان و بازی با پسر همسایه بخشی از دنیای او شده است، هر چند بهایش نگه داشتن عینک بر روی چشمانش بود، او دیگر به قطع رابطه و انتخاب یک دوست جدید به عنوان راه حل فکر نمی کرد.

تله ی زندگی یا طرحواره در شخصیت شما نیز وجود دارد؟

مثال کودکی که عینک تیره به چشم می زند، صرفا برای عینی کردن موضوع طرحواره ارائه شد و شاید غیرممکن بودن آن این حس را به شما داده باشد که طرحواره بسیار خاص است و هر کسی آن را تجربه نمی کند. حالا به چند مصداق بارز فعالیت طرحواره ها در زندگی روزمره اشاره می کنم که ببینیم طرحواره ها در وجود  همه ما هستند و فعالیت می کنند:

  • آیا در رابطه هایتان به طور مکرر به سمت کسانی کشیده می شوید که نسبت به شما سرد هستند و حتی در مورد افراد نزدیک به خودتان احساس می کنید که نسبت به شما آنگونه که باید مراقب و دلسوز نیستند و یا شما را درک نمی کنند؟
  • آیا به گونه ای احساس می کنید این که که دیگران شما را دوست ندارند و یا شمارا نمی پذیرند به این دلیل است که یک عیب اساسی دارید؟
  • آیا احتیاجات و نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خود قرار می دهید، لذا نیازهایتان هرگز پاسخی نمی یابد و حتی گاهی خودتان هم نمی دانید نیازهایتان چیست؟
  • آیا ترس ازاین دارید که اتفاق بدی برای شما رخ دهد و حتی یک سرفه یا سرما خوردگی را نشانی از یک بیماری سخت و لاعلاج تصور می کنید؟
  • آیا علی رغم تاییدها و جایگاه اجتماعی، هنوز احساس می کنید که خوشحال نیستید و ارضاء نمی شوید و حتی خود را مستحق تاییدات و خوشحالی نمی دانید؟

پاسخ مثبت به هر کدام اینها یا موارد مشابه نشانه این است که شما در دام طرحواره ها یا تله های زندگی هستید.